-
از کسانى...
جمعه 19 آبانماه سال 1391 19:26
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از کسانی که از من متنفرند سپاس؛ آنها مرا قوی تر می کنند... از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم؛ آنان قلب مرا بزرگ تر می کنند... ازکسانی که مرا ترک می کنند متشکرم؛ آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست... از کسانی که با من می مانند سپاسگزارم؛ ...آنان به...
-
دکتر شریعتى
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 12:13
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز شدم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن...
-
واقعا زیبا
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 19:50
این شعر رو حمید مصدق سروده : تو به من خندیدى و نمی دانستى من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پى من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتى و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان مى دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در...
-
وفاى عشق
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 18:55
پیرمردى صبح زود از خانه اش خارج شد... در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.عابرانى که از آن حوالى رد مى شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم هاى پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: باید ازت عکس بردارى بشه تا مطمئن بشیم جایى از بدنت آسیب ندیده. پیرمرد غمگین شد و گفت: عجله دارم ؛...
-
positive
شنبه 20 خردادماه سال 1391 17:27
"GODisnowhere " :This can be read as "GOD is no where" :or as "GOD is now here" Every thing depends on how you look at them "Always think positive"
-
...
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1391 13:01
گاهى وقتها چقدر ساده عروسک مى شویم نه لبخند مى زنیم و نه شکایت مى کنیم فقط... احمقانه سکوت مى کنیم
-
پدر
شنبه 13 خردادماه سال 1391 12:18
پدر، تو تپش قلب خانه ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون میروی و با کشش عشق، دوباره باز میگردی. تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری….. امروز بی نهایت وجودت را حس مى کنم …. دوستت دارم ****
-
...
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 11:52
-
زن
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 19:16
من زنم... به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه هاى تو! دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتى... قوس هاى بدنم بیشتر از افکارم به چشم هایت مى آیند تاسف بار است که باید لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم "سیمین دانشور"
-
دلم تنگ شده
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 18:25
دلم برای خندههای بی دلیل برای " شادمانیهای بی سبب " برای بی ریا بودن برای کودکی برای کودکانه زیستن دلم برای روزهای خوش زندگی تنگ شده است دستم را بگیر و به من بگو چگونه در گرگ و میش این روزگار پر بالا و پایین همیشه خاکستری هنوز میتوانم بخندم ؟؟؟
-
خانه تکانى دل
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 22:14
دلت را بتکان غصه هایت که ریخت تو هم همه را فرموش کن... دلت را بتکان اشتباه هایت وقتى افتاد روى زمین بگذار همان جا بماند فقط از بین اشتباه هایت یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت... دلت را محکم تر اگر بتکانى تمام کینه هایت هم میریزد و تمام آن غم هاى بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت... حالا آرام تر، آرام تر...
-
قصه شیرین
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 09:58
مهرورزان زمان هاى کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که "تو"یى برنیاید دگر آواز از "من" ! ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هرچه میل دل دوست، بپذیریم به جان هرچه جز میل دل او، بسپاریم به باد! آه! باز این دل سرگشته ى من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمناى دو دوست آزمون بود و تماشاى دو...
-
به من بیاموز
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 19:59
به نام مهربانترین خدایا گاهى به خوردن فرمان مى دهى و گاهى به نخوردن و این هر دو به من مى آموزد که روزى دهنده یکى است . پس غصه چرا؟ گاهى به خوابیدن فرمان مى دهى و گاهى به نخوابیدن و این هر دو به من مى آموزد که در جوار تو مى توان آرام گرفت . پس دغدغه چرا؟ گاهى به گفتن فرمان مى دهى و گاهى به لب فروبستن و این هر دو به من...
-
در برابر خدا...
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 12:09
از تنــــــگناى محــــبس تاریـــکى ار منجــــلاب تیــــــره ى این دنیا بانــــگ پر از نیــــــاز مرا بشنـو آه ، اى خــــداى قادر بى همــــتا یک دم ز گــرد پیکــر من بشکاف بشــکاف این حجاب سیـــاهى را شاید درون سینـــه ى من بینـــى ایـــن مایه ى گنــاه و تباهــى را دل نیست این دلى که به من دادى در خون تپیده ، آه ،...
-
درس بزرگ...
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 19:46
سخت آشفته و غمگین بودم … به خودم می گفتم : بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را … باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند … خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب ، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، خوب، دومی بدخط بود...
-
کوروش کبیر
شنبه 7 آبانماه سال 1390 19:53
وطن یعنى نژاد پاک کوروش سپردن سر به راه خاک کوروش وطن یعنى که منشور رهایى وطن یعنى نماد آریایى وطن یعنى درفش کاویانى وطن یعنى رداى آسمانى وطن یعنى سران ملک جاوید ستون جاودان تخت جمشید وطن یعنى ز آب و آتش وباد هنوزم در امان مانده پاسارگاد وطن یعنى وفور فروهر ها شکوه پرفروغش از اهورا وطن یعنى که تاج و تخت دارا سریر نادر...
-
دعاى کورش کبیر
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 10:43
روزی بزرگان ایرانی و مریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند. ایشان بعد از ایستادن در کنار آتش مقدس اینگونه دعا کردند: خداوندا! اهورامزدا! ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم و مردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار! بعد از اتمام دعا، عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که...
-
لاى این شب بوها
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 18:52
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 "باز باران با ترانه ، با گهرهاى فراوان ، مى خورد بر بام خانه" و باز سالهاست که ما آب زندگى را در هاون مى کوبیم! اما دیگر خدا " دراین نزدیکى ها ، لاى این شب بوها" نیست. خدا گم شده است! لابه لاى این آدم ها ، این برقها ، این رنگها ، این روزمرگى ها...
-
یک مشت خاک
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 12:23
مشتی خاکم. سبک و آزاد و بی تعلق. نامی ندارم و کسی مرا نمی شناسد با باد سفر می کنم. گاهی در باغچه ای کوچک اقامت می کنم تا به ریشه ای کمک کنم و غذای گیاهی کوچک را به او برسانم و گاهی به بیابان می روم تا خلوتی کنم و از خورشید، سکوت و سوختن بیاموزم بسیاری اوقات اما خاک پای عابرانم خاک پاى هر کودک و هر پیر و هر جوان سال ها...
-
راه هاى شیطان...
شنبه 18 تیرماه سال 1390 11:59
رسول اکرم (ص) فرمودند : روزى حضرت موسى نشسته بودند ناگاه شیطان با کلاهى رنگارنگ برسر نزد ایشان آمد و سلام کرد. موسى : تو کیستى و این کلاه چیست که برسر توست؟ ابلیس : من شیطان هستم و با این کلاه رنگارنگ مردم را مى فریبم. موسى : کدام گناه است که هرگاه انسان مرتکب شود تو بر او مسلط مى شوى؟ ابلیس : در سه مورد بر انسان مسلط...
-
...
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 21:11
ما سعادت را به شـــورى از دفــى با نطـــق مستان طالبیم مست وصل و مست مى هستیم و با دف حال مستان طالبیم چون ، گلى بشکفته از بستان حق هستیم ، سعید ، شمع سوزانى به دل داریم و یک پروانه از حق طالبیم طالبیم و بى طلب مطلوب دل را شاکریم ، اى شاکران ، اى طلبکاران غافل ما سعادت را فقط از باب لطفش طالبیم دکتـر شجاع الدیـن شقاقـى
-
جالب...(2)
جمعه 3 تیرماه سال 1390 13:01
یکى از بستگان خدا شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کم تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با...
-
جالب...(1)
جمعه 3 تیرماه سال 1390 12:50
مادر مهربان ساعت 3 شب بود که صداى تلفن پسرى را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردى ؟ مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردى؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتى...
-
نه...
شنبه 28 خردادماه سال 1390 20:37
آیا نه گفتن براى شما مشکل است ؟؟؟ فکر مى کنید اگر نه بگویید دوستتان نخواهند داشت؟به شما توجهى نخواهند کرد؟یا اینکه دلتان مى سوزد؟ این حق همه ى ماست که تقاضا کنیم ولى حق نداریم انتظار داشته باشیم که دیگران بله بگویند. 1- به خودتان بگویید که حق نه گفتن دارید. 2- پاسخ خود را با یک نه واضح که قابل شنیدن باشد شروع کنید. 3-...
-
اگر...
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 12:45
اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کم یاب ترین چیزها بود... اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی و من شاید کمر شکسته ترین بودم... اگر همه ثروت داشتند دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در خیابان خواب...
-
دکتر شریعتى
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 18:31
" خدایا مرا مقلد تقلید کنندگانم مگردان تا آنچه را حق مى دانم ، به خاطر آنکه بد مى دانند ، کتمان نکنم " " خدایا ، مگذار تا ایمان ،نان و نام برایم بیاورد. قوتم بخش تا نانم را و حتى نامم را در پاى ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را مى گیرند و براى دین کار مى کنند ؛ نه از آنها که پول دین مى گیرند...
-
سفر به خیر
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 18:31
- " به کجا چنین شتابان؟ " گون از نسیم پرسید - " دل من گرفته ز این جا ، هوس سفر ندارى ز غبار این بیابان؟ " - " همه آرزویم ، اما چه کنم که بسته پایم . . . " - " به کجا چنین شتابان؟ " - " به هر آن کجا که باشد ، به جز این سرا ، سرایم " - " سفرت به خیر اما تو و دوستى ،...
-
مائده های زمینی
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 18:55
ناتانائیل! آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی. هر مخلوقی نشانی از خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد.همان دم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر کند ما را از خدا بر می گرداند. ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد. دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم به کدام درگاه نیاز آوریم....
-
دوست من حسن
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 19:06
حاکمی از برخی شهرها بازدید می کرد و هنگام دیدار از محله ما فرمود : شکایتهاتان را صادقانه و آشکارا بازگویید و از هیچ کس نترسید، که زمانه هراس گذشته است ! دوست من ـ حسن ـ گفت : عالی جناب ! گندم و شیر چه شد ؟ تامین مسکن چه شد ؟ شغل فراوان چه شد ؟ و چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می بخشد ؟ عالی جناب ! از این همه...
-
انتظار
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 18:50
همیشه منتظرت هستم بى آن که در رکود نشستن باشم همیشه منتظرت هستم چونان که من همیشه در راهم همیشه در حرکت هستم همیشه در مقابله تو مثل ماه ستاره خورشید همیشه هستى و مى درخشى از بدر و مى رسى از کعبه و کوفه همین تهران است که بار اول مى آیى و ذوالفقار را باز مى کنى و ظلم را مى بندى همیشه منتظرت هستم اى عدل وعده داده شده این...