من زنم...
به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه هاى تو!
دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتى...
قوس هاى بدنم بیشتر از افکارم به چشم هایت مى آیند
تاسف بار است که باید لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم
"سیمین دانشور"
دلم برای خندههای بی دلیل
برای " شادمانیهای بی سبب "
برای بی ریا بودن
برای کودکی
برای کودکانه زیستن
دلم برای روزهای خوش زندگی تنگ شده است
دستم را بگیر و به من بگو
چگونه در گرگ و میش این روزگار پر بالا و پایین همیشه خاکستری هنوز میتوانم بخندم ؟؟؟