اندیشه ی ناب

به نام هستى رز و عشق

اندیشه ی ناب

به نام هستى رز و عشق

بهار سیاه

 



دومین بهار بى تو را در پیش رو دارم

در حالى که اولین بهار هم زمستانى بیش

نبود


* یادت زنده و راهت پررهرو باد *

آموخته ام که....

 

 

آموخته ام که ..........
 
 
آموخته ام که با پول مى شود خانه خرید ولى آشیانه نه،
 رختخواب خرید ولى خواب نه،
 ساعت خرید ولى زمان نه،
 مى توان مقام خرید ولى احترام نه،
 مى توان کتاب خرید ولى دانش نه،
دارو خرید ولى سلامتى نه،
خانه خرید ولى زندگى نه
و بالاخره ، مى توان  قلب خرید، ولى عشق را نه.

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه اى از طرف کودکى، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه براى کسى که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگى تا چه حد از شما جدى بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستى داریم که لحظه اى با وى
به دور از  جدى بودن باشیم
آموخته ام ... که زندگى مثل یک دستمال لوله اى است، هر چه به انتهایش  نزدیکتر مى شویم سریعتر حرکت مى کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمى  خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگى را تماشایى مى کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم مى توانم همه چیز را در یک روز به
دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشى از حقایق، آنها را تغییر نمى دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا مى دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتى با کسی روبرو می شویم انتظار  لبخندى جدى از سوى ما را دارد
آموخته ام ... که زندگى دشوار است، اما من از او سخت  ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمى روند، بلکه شخص دیگرى فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین  راهى است که مى شود با آن، نگاه را وسعت داد

چارلی چاپلین

غروب سرد

نمی دانم شاعر این شعر کیست ؛ نمی دانم شعر کامل است یا خیر ؟

ولی نیک می دانم ؛ این شعر را دوست ندارم.... مخصوصا نزدیک شب عید

 

یاد دارم در غروبی سرد سرد                             می گذشت از کوچه ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم                        دست دوم ؛ جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم                          گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست                      عاقبت آهی کشید؛ بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست                   ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشم برده بود                              اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید                          گفت آقا سفره خالی می خرید.....

نامه ی عمر به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به آن

 

نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود.زمان نگاشته شدن این نامه مربوط به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدود چهار ماه به طول انجامید.

                                                     

نامه عمر بن الخطاب

 

از عمربن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس ، یزدگرد ! من آینده ی روشنی برای تو وملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است . من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.

شروع کن به پرستش خدای واحد ، به یکتاپرستی ، به عبادت خدای یکتا که همه چیز را او آفریده . ما برای تو و تمام جهان پیام او را آورده ایم ، او که خدای راستین است .

از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند ، به ما بپیوند ، الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.

الله را عبادت کن و اسلام را به عنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان .

با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر.اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها (لقبی که عربها به پارسیان می دادند به معنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.

الله اکبر

خلیفه مسلمین

عمر بن الخطاب

 

پاسخ یزدگرد به عمر

 

از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمین های پرشمار، شاه آریایی ها، شاه پارسیان و نژاد های دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان(لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنی سگ شکاری)

به نام اهورامزدا آفریننده زندگی و خرد

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر ، بدون اینکه هیچ گونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.

 

مردک ، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران ، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.

زمانی که ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز در می آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار می خوردند و دخترانتان را زنده به گور می کردید.

شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید، شما فرزاندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروان ها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را می دزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با این همه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

تو به من می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلب هایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این به ما کمک می کند تا با همدیگر مهربان تر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.

خدای ما اهورامزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به هم نوع کمک می کنیم، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پیش رفته ی خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم، در حالیکه شما به نام الله به سرزمین های دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول این همه فاجعه است؟

آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟

یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هر دو؟

شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید؟ شما بیابان گرد های وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید؟ ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو به جز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عرب ها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

 

افسوس و ای افسوس . . . که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز بخوانند ولی اینبار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.

من پیشنهاد می کنم که تو و هم دستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید.آنهارا برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدن ها.

من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را (ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.

این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زن های ما تجاوز کنند و دختران را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.

آریاییها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت. بنابراین آنها تو و مردم تو را به خاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.

اینگونه نگاه کنید...


اینگونه نگاه کنید ...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفایش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
درس را به استادش نه به سختیش
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش


و در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید!

نامه ی فرزند آیت الله العظمی منتظری به رهبر انقلاب


نامه حجةالاسلام احمد منتظری به حضرت آیت الله خامنه ای


 
بسمه تعالی

  خدمت حضرت آیت الله آقای خامنه‌ای (زیدعزه) رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران

 قال الله تبارک وتعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ . وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»  

پس از عرض سلام، در مورد حوادث و جریانات اخیر، اینجانب بنابر احساس وظیفه شرعی بر خود لازم می‌دانم مواردی را به عرض برسانم:

 

1- طبق اصول 8 و 9 و23 و 24 قانون اساسی جمهوری اسلامی که آزادی بیان  و آزادی قلم در آن تصریح شده است زندانیان سیاسی هیچگونه گناهی مرتکب نشده‌اند تا مستحق زندان و محکومیت‌ باشند. اجازه ندهید و نخواهید که بیش از این آزادی آنان که حقی خدادادی است سلب شود و قضاوت اسلامی زیر سؤال رود. جنابعالی قبول دارید که مسئولین کشور معصوم نیستند و تخلفاتی دارند و اقدامات بسیاری از زندانیان سیاسی، انتقاد از آن تخلفات و پیشنهاد راه‌ برای اصلاح امور بوده و از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر است. بدیهی است انتقاداتی که وارد و مقبول هم نباشد از نظر عقل و شرع و قانون پیگرد ندارد.

 جنابعالی توجه دارید که در حکومت‌های پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) با وجود مخالفان بسیار، زندانی سیاسی وجود نداشت و حضرت علی(ع) حتی با پیشنهاد و اصرار بعضی مبنی بر زندانی نمودن خوارج مخالفت فرمودند.

 آزادی همه زندانیان سیاسی و دلجویی از خانواده آنان و تمامی خانواده‌هایی که عزیزان خود را در جریانات اخیر از دست داده‌اند موجب همدلی آحاد ملت خواهد شد.

 2- آقایان مهندس میر‌حسین موسوی و حجةالاسلام والمسلمین مهدی کروبی از همفکران و همکاران قدیمی و دوستان واقعی جنابعالی و نظام بوده و هستند. اینکه این آقایان حاضر نیستند برخلاف عقیده خود حرفی بزنند و یا عملی انجام دهند بسیار قابل تقدیر است. این اخلاق و رفتار را با شیوه کسانی مقایسه فرمایید که در ظاهر خود را علاقه‌مند و مطیع جنابعالی جلوه می‌دهند ولی در واقع دوست و خیرخواه شما نیستند و فقط منافع خود را در نظر می‌گیرند. کسانی که حاضرند آسایش خود و خانواده خویش را در جهت عقیده و مرام خود فدا کنند ارزشمند و قابل احترامند. حصر و سلب آزادی و متهم نمودن آنان به مواردی که تاکنون شرعاً و قانوناً ثابت نشده است، در کشوری که اسلامی بودن و پیروی از امام علی‌(ع) را افتخار خود می‌داند، علاوه بر این که موجب نارضایتی قشر وسیعی از مردم می‌شود، قابل توجیه نیست و هیچ کمکی هم به حل مسائل موجود نمی‌کند.

 جنابعالی که اکنون بسط ید دارید، به راحتی می‌توانید با یک تصمیم تاریخی این مسأله را حل نمایید و موجب همدلی اقشار مختلف مردم گردید.
          

آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی رفسنجانی و حضرتعالی طی این سی سال نخست‌وزیر و رئیس مجلس و رئیس جمهور بوده‌اید. تشکیل یک جلسه 5 نفره و گفتگوی مستقیم و دوستانه بسیاری از مسائل را حل می‌کند و نور امیدی در قلب همه ملت می‌افکند. این اقدام قدرت و موقعیت شما را بالا برده و نظر دیگران را نیز نسبت به یک حاکم اسلامی بسیار مساعد تر می‌سازد. لابد استحضار دارید که بر اثر برخوردهای ناشایست عده‌ای که به نام اسلام و جمهوری اسلامی انجام می‌شود اعتقادات بسیاری از مردم و بخصوص جوانان سست شده و دین‌گریزی و حتی دین‌ستیزی رو به افزایش است. جنابعالی با یک تصمیم انقلابی یأس و سرخوردگی از اسلام و حاکمیت دینی را تبدیل به امید خواهید نمود.

اگر روند کنونی ادامه یابد باعث ریزش بیشتر نیروهای متعادل و بالا آمدن نیروهای رادیکال و تندرو خواهد شد و چه بسا در آینده ابتکار عمل از دست جنابعالی نیز خارج شود.

مرحوم والد (رضوان الله تعالی علیه) همواره نسبت به سرنوشت انقلاب و نظام نگران بودند و اکنون در فقدان ایشان اینجانب این تقاضا را از شما دارم. امیدوارم با قبول آن، نوروز 1390 را عیدی پر از شادی و امید برای همه ایرانیان گردانید.

 والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

  1389/12/7

  احمد منتظری 

حکیم عمر خیام

Were the firmament guarded by justice

The ways of the world would all be proper

And were the spheres run by justice

When would the wise be so discouraged


گر کار فلک به عدل سنجیده بدى    احـــوال فلک جــمله پسـندیده بدى


ور عـدل بدى به کارها در گــردون    کـــى خاطر اهل فضل رنجـیده بدى


"حکیم عمر خیام"