ناتانائیل! آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی. هر مخلوقی نشانی از خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد.همان دم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر کند ما را از خدا بر می گرداند.
ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد. دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم به کدام درگاه نیاز آوریم. سرانجام اینطور نیز می گوییم که او در همه جا هست هرجا و نایافتنی است.
به هر کجا که بروی جز خدا چیزی را دیدار نمی توان کرد. خدا همان است که همیشه پیش روی ماست. ناتانائیل! ای کاش «عظمت» در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری.
ناتانائیل! من شوق را به تو خواهم آموخت اعمال ما به ما وابسته است هم چنان که درخشندگی به فسفر. درست است که اعمال ما ما را می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است.
برای من «خواندن» این که شن ساحل ها نرم است کافی نیست: می خواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن هیچ احساسی نباشد برای من بیهوده است. هرگز در این جهان چیزی ندیده ام که حتی اندکی زیبا باشد مگر آنکه فورا آرزو کرده ام تا همه ی مهر من آن را در گیرد.
آندره ژید نویسنده ی بزرگ فرانسوی
ترجمه ی پرویز داریوش و جلال آل احمد
عالیه
very nice.